خبر ها

آخه این چند روزه همه اش سر کار بودم بعدش هم که میومدم با نویسه می رفتیم واسه خودمون قدم می زدیم و اینا...دیگه به اینجا نمی رسیدم....خوبیش اینه که باعث شد من آخر هفته کار نداشته باشم
فردا شب تولد میناس و همهء بچه های کالج هستن و مث اینکه گوش شیطون کر قراره خوش بگذره بمون.....اِ خوب شد یادم اومد...ماسوله گفته امروز برم براش کادو بخرم....ماسوله جون هم فقط اسمش رو می ذاره روی کادو...این هم از آخرین مهمونی دست جمعی امسال ما
دوشنبه صهبا میره ایران....واسه همین همه اش در به در این بودیم که یه روز بریم بیرون رستوران و اینا نباشه....بریم خوش بگذرونیم دست جمعی با هم....با این آب و هوای عالی که ونکوور جدیدآ پیدا کرده اصلآ تو خونه موندن یعنی افسردگی کامل....بَه!! خیلی آفتابش خوبه.....البته من کمتر از همه سوختم...بغل دوستام من از همه سفیدترم....یکی اینکه سر کار آستین بلند می پوشم....دوم اینکه خوب سر کار که زیر آفتاب نیست....بچه باهوش شده دیگه چه میشه کرد
پس به احتمال بسیار زیاد یکشنبه یا میریم شهربازی....یا میریم شهر آبی....یا میریم سفر کوچول موچول کنار دریاچه و حالشو می بریم
قربان شما
من برم دنبال کادو

سکسکه

امروز صبح با صدای زنگ تلفنم بیدار شدم....تا برداشتم یه نفر به انگلیسی یه چیزی  گفت که من اصلآ نشنیدم بعد هم قطع کرد...کُد ۲۰۶ مال کجاست؟؟ سیاتل؟؟ من هیچ کی رو سیاتل ندارم٬ نکنه دارم؟؟ نمی دونم

من و ماسوله بعضی موقع ها می افتیم رو دنده خندیدن و دیگه هیچ چیز نمی تونه جلومونو بگیره...همینجور الکی الکی می خندیم....تازه خدا نکنه کسی منعمون کنه از یه کاری...اصلآ ناخودآگاه همون کارو انجام میدیم بدون اینکه خودمون بخوایم
دیشب مامان داشت می رفت بخوابه اومد گفت آی دو تایا٬منظور دو تایی هاست٬ گفت آی دو تایا!! هِر هِر و کِر کِر نکنین من دارم می رم بخوابم٬ باباتون هم خوابیده....ما هم اصلآ‌ تو ذهنمون نبود که سر و صدا کنیم...ماسوله تلویزیون رو روشن کرد من یهو سکسکه ام گرفت....اومدم برم روی کاناپه دراز بکشم ماسوله یهو پرید نشست اونجا...منم همینجور رفتم خوابیدم سرمو گذاشتم رو زانوش یهو جفتمون مث دیوونه ها شروع کردیم به خندیدن بهش می گم بذار ۵۷ من می هوام سیمسون ببینم میگه من دیگه بزرک شدم مث تو کارتون نگاه نمی کنم٬ همینجور هی ۵۹ تا کانال رو از اول تا آخر می ره و میاد...همین جور هم داریم می خندیما...الکی الکی.....میگم وای سکسکه ام بند نمیاد....یه ذره آروم نشست یهو پرید بالا زانوش محکم خورد تو سر من...منم همون موقع یه سکسکه دیگه کردم....یهو شروع کردیم بلند بلند قهقهه زدن و نمی تونستیم آروم بخندیم ...الان هم خنده ام گرفته.....حالا وسط خنده هی می خواد توضیح بده چرا این کارو کرده و هی میگه نمی دونی چقدر قیافه ات خنده دار شد...ترسیدی اما سکسکهه بند نیومد...منم هی می خوام بگم نه نترسیدم فقط سرم درد گرفت و نفهمیدم تو چرا اینجوری کردی....آهرش که خندمون کمتر شده میگه اومدم بپرم بالا بگم سوسک یا مارمولک که یعنی تو بترسی بعد وسطش یادم افتاد تو نمی ترسی یهو اینجوری شد دیگه...حالا دو تایی هر هر هر می خندیم...من جلوی دهن اونو گرفتم اون دهن منو....آخرش هم مامان بیچاره پا شده اومده میگه....باز من به شما دو تا گفتم کر کر نکنین؟؟! دوباره گِل هم افتادین خونه رو گذاشتین رو سرتون؟؟ پا شین جفتتون برین بخوابین....دیگه ماسوله پا شد...منم نشستم بگردم یه مانال دیگه کارتونمو پیدا کنم

الان هم سرما خوردم باز



اوه تا یادم نرفته دوباره....از آستانه خیلی ممنون که برام دو تا متنمو زحمت کشید پیدا کرد....منم همینجور موندم چی کارشون کنم...واسه خودم سِیو*شون کردم...ممنون
 save*


باز هم اوه...تولد آنی جونم هم مبارک باشه با تأخیر