-
هه هه!
دوشنبه 1 دیماه سال 1382 03:15
وای ببخشید دیر شد! از خودت پذیرایی کردی؟؟ بفرمایید برات چای پوست کندم!میوه ها سرد میشه ها! حال و احوال؟؟ خیلی خوشحالیا٬نه؟؟ من بت لینک دادم و دیگه خلاصه سر و پا غرق در شادی!! به تو هم که ندادم واسه این بود که نگفته بودی! به تو هم که قول دادم سر قولم هستم هولم نکن! آقا این کفتر جون بسیار زیبا مینویسه خودت برو ببین! باز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 06:42
یه لحظه تشریف داشته باشین الان می رسم خدمتتون!
-
بُدو بُدو...لینک میدیم آی لینک میدیم!!
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 09:22
- امتحانای یه گُلی تموم شده دیگه! می خوایم دیگه لینک ها رو بذاریم و دیگه اینجا رو با لینکهای رفقا خودجلش (خوشگل)کنیم! لینک بدی لینک میدم! فقط مُدل لینک دادنمونو هنوز روش تصمیم نگرفتیم اگه نظری داری زودی بگو! -یکی از پسرهای اقوام فکر کرده من هنوز مثل بچگیام شاعرم...کلاس اول دبیرستانه(نازی)..یه شعر خودش گفته واسه عقشش٬...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1382 08:53
-
ضد صدام نویسی!!
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 13:26
من رشته ام علوم سیاسی هست...خیلی هم رشتمو دوست دارم٬ولی از سیاست بیزارم!هیچ وقت دلم نمی خواست تو وبلاگ حرف از سیاست بزنم...اصلآ میدونی چیه؟!همین الان همین ثانیه تصمیمم رو عوض کردم...از سیاست نمیگم...امروز عصر بعد از خوندن چند تا وبلاگ که در مورد صدام نوشته بودن رسیدم به وبلاگ " از پشت یک سوم " و نوشتش خیلی روم تأثیر...
-
حرفِ بیخود!
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 07:00
هان؟؟چیطوری؟؟ مثلی پلو تو دوری!! -من اصفهانی هستم...با لهجمون هم خیلی حال میکنم!! خیلی هم رو اصفهان حساس و غیرتی هستم! خلاصه که حواستو جمع کن! -آقا من خیلی خوشحالم امروز! ۱۱ نفر به من یه عالمه لطفیدند! دوست خوبم آرش مالدینی هم که دیگه خیلی لطف کرده و زحمت منو کم کرده و نوشته که شعر رو چه جوری میشه خوند...ازش خیلی...
-
اندیشمندان
یکشنبه 23 آذرماه سال 1382 07:06
خِلو خوبی؟ خُب به من چه؟! -ما یک کتاب داشتیم هنوز هم داریم اسمش هست "گزیدهء آراء اندیشمندان" که وقتی داشتیم از ایران میومدیم یکی از همکارهای خواهر بزرگم بهش داد برای یادگاری یعنی. خیلی کتاب مفیدیه...یه هفته بود من داشتم دنبالش می گشتم تو خونمون اما پیداش نمی کردم من هم فکر کردم ایران گذاشتیمش و اومدیم . دیروز خواهر...
-
شعر یا معما؟!
شنبه 22 آذرماه سال 1382 04:09
-ایران که بودیم یه شب بابام که اومد خونه یه شعر داد دستمون گفت هرکس بتونه اینو درست بخونه و معنی کنه یه جایزه داره!! هیچکی نتونست و آخرش خودش مجبور شد برامون بخونه! از همون موقع ها این شعر تو ذهن ما موند چون در واقع از بس آسون بود ما نتونسته بودیم بخونیمش....امسال تابستون که ما رفته بودیم ایران من این شعر رو که خودم...
-
بی خوابی
جمعه 21 آذرماه سال 1382 15:58
من خوابم نمیاد...گفتم بیام باز هم بنویسم...انقدر خوشحالم نوشتهء قبلم ۱۶ تا پیام داشت..کلی ذوقشو دارم..از همهء شما که منِ تازه وارد رو تحویل گرفتین و تنهام نذاشتین خیلی مرسی!! (جملهء نمونهء پارسی) برای مطلب پایین نظر بدین...ازتون سئوال پرسیدم!!
-
ببخشید!
جمعه 21 آذرماه سال 1382 14:03
سلام سلام به خدا نمی دونی این چند شبه هزار بار اومدم بنویسم اما نشده!! یه عالمه کار ریخته رو سرم...خلاصه دیگه امشب گفتم بمیری هم باید بنویسی! -اگر یه دختری رو برای یه لحظه ببینی بعد همون موقع یه نفر(یه فضول احتمالآ) به اطلاعت برسونه که اون دختر ۲۴ سالش هست و ۱ بار ازدواج کرده ولی طلاق گرفته...با چه دیدی به اون نگاه می...
-
۳سه!
چهارشنبه 19 آذرماه سال 1382 07:11
سلام من بد نیستم..تو خوبی؟ -فرض کن برای ۵ نفر از دوستات مشکل های متفاوت پیش بیاد(یه زمان) و هر ۵ نفر از تو بخوان کمکشون کنی ...خودت هم یه مشکل خیلی بزرگ برات پیش اومده باشه و از جون و دل هم بخوای کمک دوستات کنی! خُب که چی؟؟! هیچی فقط می خواستم فرض کنی! -این چند روز کلی وبلاگ دیدم...بعضی جدید بعضی قدیمی!! همشون خیلی...
-
دوباره!
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 07:35
خُب!! یه بار دیگه هم امتحان می کنیم!شاید این Blogsky هم دلش به رحم بیاد رامین به خدا چهارمین باره که می خوام ازت تشکر کنم! این رامین خیلی پسر ماهی هست...دوستِ خوب و قدیمی من هم هست...خیلی هم داره زحمت می کشه و به من کمک می کنه که وبلاگمو خوگشل کنم!! کلی هم تو کارش وارده!! پس دستت خیلی مرسی رامین جون!!...
-
گریه!
سهشنبه 18 آذرماه سال 1382 05:18
برای سومین بار من اومدم اینجا کلی چیز نوشتم و پاک شد٬ پرید! دیگه واقعآ الان نمی تونم! ایشالا عصر میام می نویسم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 11:03
زود میام!