بابا بی خیال سیاست

آقا درود!
خُبی؟ خوشِد هَ ؟ (نمی شه نوشتش)
 
-چشم...۴دیواری اختیاری (به قول
الهام جون)...دیگه پس هر چی گفتم به کسی بر نخوره...فدات شم که به فکرمی...وطنمون هم از نو می سازیم نگین جونم فقط تو رو خدا یه کم صبر کنین من هم بیام

- یه
آدم گل دیروز یه عالمه زحمت کشیده و خونهء جدید من رو خیلی خوشگل کرده و باعث شده که تصمیم بگیرم تو هر ۲ تاش بنویسم...اگه بعضی وقتا تکراری بود شرمنده اخلاق ورزشکاریتم همینه که هست! دستت درد نکنه جناب گمنام مرد جون که خیلی ماهی! تازه خودش هم ۲ تا وبلاگ دارن با خانم مهربون گمنام زن که توپ می نویسن جوری که سرت گیج بره و زبونت بند بیاد!آقا خوب مبالغه هم واسه خودش یه عنصریه تو ادبیات!ولی خداییش بعدآ ایشالا در مورد احساسم نسبت به خونه هام اونجا می گم! چه سخت شد!

-حالا سیاست! ۵۰۰ تا لینک دریافت کردم این چند روزه در مورد همین انتخابات و اینا که احتمالآ خودت هم مث منی! اما آخه چقدر رو دارن اینا! یه دوستی یه لینک فرستاده که بد نیست
ببینی! می دونی من چی می گم؟! من خودم علوم سیاسی می خونم که اون هم رو عقش سیاست ایران انتخاب کردم ولی این قسمت رو می گم آقا بی خیال!! همشون به خدا یه جورن! بذار خودشون بیفتن به جون هم و برن کنار! این جوری کار ما هم آسونتو می شه! تقصیر رو هم پس فردا نمیندازن گردن مردم! چه خیری ازشون دیدی خدایی؟! اگه کسی منظور منو می فهه ای ولا... ببینم چه می کنی!

اگر خدای نکرده باز هم این صاب خونه خواست سر ما قر بیاد من اسباب کشی می کنم به آوای آتش توی پرشین! ولی اینجا خونهء اصلی منه
خداییش حیف اینجا نیست؟!

بی حوصلگیِ من..

-اَه! ۵۰ دفعه پاک کردم...اصلآ دلم نمی خواد نوشته هام کسی رو برنجونه یا کسی به خودش بگیره و ناراحت بشه! فقط...آخه چرا نشناخته در مورد آدم ها قضاوت می کنی؟؟ چرا در مورد چیزی که هیچی ازش نمی دونی نظر می دی؟ و چرا بیخودی انقدر......ولش کن! حرفای نکراری درستی که هیچ موقع هیچ کدوممون بهشون عمل نمی کنیم ولی از بقیه انتظار داریم...منی که خودم شاید ندونسته ممکنه هزاران بار پیش داوری کرده باشم حق ندارم به بقیه ایراد بگیدم٬ مگه نه؟
ولی آخه...من نمی تونم جلوی خودمو بگیرم...می خوام بگم! نه نباید بگم یکی جلوی منو بگیره به احساسات کسی لطمه وارد نکنم! آره نمی گم...یه چیز دیگه می گم:
-من و خونواده ام از ایران فرار نکردیم....ما مهاجرت کردیم! من مشکلی ندارم با اونایی که فرار کردن! همه هموطن من هستن...همشونو دوست دارم و باور دارم که حتمآ دلیل درستی برای فرار داشتن... من با این مشکل دارم که بقیه همه رو با یه دید نگاه می کنن و بدون این که دلیل مهاجرت ما رو بدونن در میان می گن: شما فرار کردین از ایران! رفتین اونجا جاتون راحته دم از آباد کردن ایران می زنین! می خواین مردم خودشونو فدا کنن اینجا آباد بشه شما با خیال راحت بر گردین! شما نایستادین برای وطنتون بجنگین!
خوب من می خوام بهت بگم که.....اصلآ تو چی می دونی از من و اهداف من ؟! ولم کن بابا دلت خوشه! بذاز به بدبختیمون برسیم تو هم اصلآ لازم نکرده بجنگی واسه وطن٬ صبر کن خودم که برگشتم به اون قسمت هم رسیدگی می کنم.

فعلآ می خوام خوش باشم و خوشگذرونی کنم٬ فردا در موردش فکر می کنم! مشکلی داری؟! خسته شدم از بس سعی کردم با ملایمت بهت بفهمونم که اشتباه می کنی!

-تو رو خدا زود بیا پیشم...دیگه طاقتم داره تموم می شه!
-یه رژیم خوب کشف کردم: روز رو با شکلات شب کن! دقت کردم دیدم من بدون شکلات دق می کنم...انگار معتادش شدم...برای همین این مدت فقط شکلات خوردم! نتیجه اش خوب بوده...قبلآ هم امتحان کرده بودم!Toblerone فعلآ عقشمه! تو هم با هر چی عشقت می کشه امتحان کن...شاید واقعآ بشه!