قرار قطعی هست

خوب مثل اینکه همونجور که من گفتم شد....خودم تنها میرم اونجا تا شب آدم ها رو نگاه می کنم...من دیگه نه از کسی خواهش تمنا می کنم٬‌نه هیچی...گرفتاری ها و مشکلات هر کی قابل درکه٬ حالا هر چی می خواد باشه...من می فهمم که وسط هفته بد موقعی هست....اشتباه این روز هم از من بود....چون من با من و ونکوور مشورت که کردم گفتم اگه دوشنبه تا چهارشبنه یه روزی باشه من می تونم بیام...چون اون گفتش که بعد از ظهر باشه و بعضی ها نمی تونن شب بیان...من فقط به خاطر اینکه این کار رو شروع کردم و تصمیمم رو گرفتم حتمآ این چهار شنبه ساعت ۶ اونجام و این کارو تموم می کنم....تا جایی که من می دونم ۲ نفر میان...ترنج جون من تو فکر شهربازی خیلی وقت پیش ها بودم٬ اما دلیلش رو بعدآ برات می گم که چرا فکر خوبی نیست فعلآ
اگر واقعآ همتون مایل هستین همدیگه رو ببینین....من روز اول که گفتم بگین چه روزایی می تونین تا من برنامه بذارم...ساعتی رو هم که می تونین رو بگین....اگر هم واقعآ دلتون نمی خواد که تو رو خدا یه خبر به من بدین بگین نمی خواین...هیچ مشکلی که نیست٬ هر کی به هر حال یه دلیلی برای خودش داره....من به خدا نمی خوام زورتون کنم
اونایی که چهارشنبه میان لطفآ یه ایمیل به من بزنن قطعی کنن....لندن دراگز هم نمیریم نگران نباشید....به هر حال از همه ممنونم که حداقل یه ذره هیجان نشون دادن
 

تنبل ها

سمن جون قربون دستت بیا کمک...وبلاگت هم که باز نمیشه...من کجا پیدات کنم آخه؟ بیا به من یاد بده
آقا به من گفتن که وبلاگ نویس های ونکوور خیلی بیشتر از اونی هستن که من فکرشو می کردم...با رستوران رفتن هم یه سری موافق نیستنبعضی ها هم که امتحاناشون داره شروع میشه و نمی تونن بیان...قربونت برم من هم هر دوشنبه و چهارشنبه امتحان دارم٬ هم بقیه روزا باید برم سر کار پس تو هم یه جوری برنامه ریزی کن که یه ۳...۴ ساعت بیرون رفتن لطمه ای به درس و امتحان نزنه...تازه به خدا به من گوش بده کلاس یازدهم٬ ببین چقدر دیگه من فارسیم خوبه٬ کلاس یازدهم به هیچ دردی نمی خوره...فقط ریاضیش مهمه همین
تو رو خدا ناز نکنین دیگه...یه ذره اراده به خرج بدین که یکی مث من در نیاد بگه ایرانی هستیم دیگه مث همیشه بی برنامه و بی حوصله...اگر نیاین مشورت و اینا کنیم..من واسه خودم یه جا رو تعیین می کنم هر کی نیومد خودش از دست داده
به این سایت هم مراجعه کنید حتمأ ببینم چقدر مشتاقین همدیگه رو ببینین٬ باید عضو بشین٬ یه ایمیل می خواد و یه پسوورد
 
http://persianblog.meetup.com
راستی چرا هیچ کی این شعر با احساس من رو بلد نبود؟

شعر بچگی

خیلی ممنون از همه که منو به کل ضایع کردید...حالا ایشالا من با پشتکار بیشتر می چسبم بهتون تا مجبور بشید دور هم جمع بشین...تا من نرفتم بذارین ببینمتون دیگـــه...زود خبر بدید لطفآ
Nocturnal Adagio اون هایی که من میدونم از ونکوور هستن اینان
  ‌نویسه٬ پویا٬ گل باقالی جون٬ جوجو٬ نیکی٬ بشائر با خودم اگه کسی جا مونده لطفآ بگه بقیه هم به هر کی میشناسن بگن

امروز صبح یاد یه شعر بچگی افتادم...کسی اول شعرو می دونه؟؟ اگه میدونه بگه
مرتیکه احمق دست تو جیبم کرد
دو زاری برداشت٬ هیچیش نگفتم
پنج زاری برداشت٬‌هیچیش نگفتم
یه تومنی برداشت٬‌هیچیش نگفتم
دو تومنی برداشت٬ زدم تو گوشش
گوشش خون اومد
بردمش دکتر
دکتر دوا داد٬ آب انار داد
دوا نخورده٬ افتاده مُرده