فراموش شده

آری٫از تو گفتن نیز به هستی من آرامش خواصی می بخشد...

توی اون شبهای تاریک که بی کسی بود همه کسم تو بودی.
با زبون همزبونی برام از ستاره های ظاهر در اسمون می گفتی و لالایی شبهای من قصه های پر فریب عشق تو بود...

اون باغ ٫ پنجره باغی پر از شقایقهای عاشق رو به روی دلم گشودی.
با چشمهای خسته تو که سیاهیش سفیدیه بخت من بود دوروبر خودم و نظاره می کردم.

این صدای تو بود که توی گوشهای من طنین انداخته بود و اسمم رو فریاد میزد.

دلم می خواست برای آخرین بار هم که شده بهت بگم که جز تو مونسی دیگه برای من پیدا نمیشه.

دلم هنوز مهر تو رو می خواد...

مسافر خسته من که قلبش پیراهن سیاه به تن داشت می گفت: آدم یه روز به دنیا میاد یه روز هم از دنیا میره هر کی که عاشق نباشه تنها میاد تنها هم میره...و او تنها هم چشم از این جهان فرو بست...حدس میزد که اینطوری بشه!

مگه من از تو چی می خواستم؟
بزرگترین آرزوی من این بود که من و در حسرت عشقت نگذاری.و حرفهای من برای تو خیلی تلخ و و نامفهوم بودند!!!

توی اون شب غمناک که لحظات با تو بودن رو برای من تازه می کرد٫ شدم رفیق نیمه راه تو...تنهام گذاشتی بی معرفت!!

تو کی هستی؟
فراموش شدم مگه نه؟

بی معرفت تنهام گذاشتی؟
باشه.تو هم برو.من هم میرم.

دیگه بر نگرد.بذار بمیرم....

خسته شدم دیگه

خدا جون .باز شروع شد

خسته شدم دیگه.همیشه موقع رفتنش همین جوری میکنه.
اخه مگه گناه من چیه؟
میگه باید ۲۰ روست تحمل کنی و به من زنگ نزنی.
نمیدونه من ۲۰ دقیقه رو هم نمیتونم تحمل کنم .چه برسه ۲۰ روز.

اصلا چرا همون موقع که میخواستم برم نذاشت که حالا اینطوری کنه؟

خسته شدم دیگه خدا.
ا

رویا

یه جایی خوندم که نوشته بود:

دلم یه گوشه ی دنج می خواد که سرمو بذارمو بمیرم.
دلم یه جایی میخواد که هیچکسی پیدام نکنه.
دلم یه سنگ قبر بی نام و نشون میخواد،بدون هیچ اسمی.توی یه جای پر از درخت.
دلم میخواد پاییز که میشه برگا بریزه روی سنگ قبرم و حتی همون سنگ بی نام و نشونم دیگه دیده نشه.

کاش دل من هم این چیزها رو می خواست.اما نه.
دل من از این چیزها نمی خواد.

دل من تو رو میخواد.
خودت رو میخواد .
وجودت رو میخواد.

دلم آغوشه گرمت رو میخواد که خودم رو توش رها کنم و زار زار گریه کنم.

دلم دستهای مهربونت رو میخوار که محکم دستامو باهاش بگیری تا دیگه از هیچ چیز و هیچکس نترسم.
تا دوباره احساس آرامش و امنیت کنم.

دلم میخواد کنار تو باشم تا با همه ی وجودم گرمی تنت رو حس کنم.


دلم دوباره همون رویاهای قدیمی رو می خواد:

منو تو  آغوشت گرفتی و نوازشم میکنی.
باد می یاد سرما روحس نمی کنم.

تنت اونقدر داغه که منو می سوزونه.

می خندم،برات ترانه می خونم.
موهام را باز میکنی،سرت را فرو میکنی تو موهام.نفس می کشی

منو می بوسی.
تنم را می بوسی،تنت را می بوسم

داغ می شم.دارم می سوزم از شعله‌های سرکش عشقت.

جای تموم بوسه‌هات روی تنم تاول زده‌ .

چشمامونو می بندیم 
هردوتامون به یک چیز فکر می کنیم.میتونم فکرت را از پشت همین چشمهای بسته بخونم.

بلند میشی و در آغوشم میگیری
آروم قدم برمیداری.
دستام را دور گردنت حلقه میکنم

چشمام رو می بندم و سرم رو روی  سینت میذارم.

وقتی تو هستی از هیچ چیزی نمی
ترسم.حتی از  . .

آروم میگم دوستت دارم
لبهام می سوزه و دیگر چیزی نمی فهمم.

پاشو. . . بسه دیگه . . . رویا تموم شد . . .