یه دستکشایی GAPداشت که من ۴ ماه بود چشمم دنبالشون بود! خیلی جیغ بود رنگش!! این هفته که حراج آخر سال بود من با هزار زور و زحمت و بعد از ۳ روز تلاش مامانمو راضی کردم که بذاره من بخرمشون...من هم رفتم با کلی فیس یه کیف همرنگشو پیدا کردم و خریدم امامن هم مأیوس(فارسی رو حال می کنم) نشدم و گفتم فردا می رم مرکز شهر و پیداشون می کنم!! امروز من اندازهء ۳ سال گذشته downtown رو گشتم اما پیدا نکردم که نکردم!! حالا موندم با یه کیف صورتی!اصلآ یکی نیست به من بگه دختر جون تو کی تا حالا کیف استفاده می کردی که حالا تازه رفتی این رنگیشم خریدی!!؟!پاهام از درد دارن میمیرن!ولی یه اتفاقی افتاد که من مردم از خنده:
داشتن همین جوری واسه خودم می گشتم با کلی نا امیدی که یهو دیدم یه مرده وسط پیاده رو گفت(فارسی گفت):خانِم جان بیا...با تو ام..بیا اینجا!!نمیدونستم درست شنیدم و یارو واقعآ فارسی گفته یا من فقط فکر کردم...خلاصه رفتم جلو..(دیگه از اینجا به بعد رو انگلیسی گفتیم):
:شما کجایی هستی؟؟
-ایرانی!
:از کدوم شهری؟؟
-اصفهان!