اراجیف امروز!

من الان خیلی احساس خوبی دارم!نمیدونم چرا ؟!البته یه جورایی میدونم چرا!  این هفته که گذشت با هر کی حرف می زدم حالش به یه نحوی گرفته بود! دیگه داشتم دق می کردم جون تو...اما می دونی که من هر ناراحتیم ۵ ثانیه طول می کشه...ببین این هفته چه خبر بوده! یه لحظه الان نشستم تو اتاقم و ذهنمو خالی کردم..الان هیچی توش نیست٬ هیچی!

یه ۲۰ روز پیش که من شروع کردم به نوشتن می خواستم یه جایی رو داشته باشم که کسی منو نشناسه و هر چی تو دلمه اونجا بگم!اما انقدر ذوق کردم که رفتم به یه عالمه دوستام گفتم...پشیمون نیستما اما از خودم دلخورم..چون هدفم رو از یاد بردم انگار...هر چی این آخریا رو خوندم دیدم هیچی از من توش نیست! حالا ۲باره شروع می کنیم٬ نه؟؟

هوا امشب خیلی سرد بود!من می دونستم که سرده..اما اصلآ حسش نکردم! سرما رو می گم...من هر موقع که می دونم هوا سرده سردم نمی شه!فقط دماغم سرخ می شه!همین!!...تازه خیلی هم احساس گرمی میکنم!آخرش نفهمیدیم من گرماییم یا سرمایی؟!

چه جوری به خودت اجازه میدی با این سنت به یه دختر ۳۲ ساله نصیحت کنی؟هان؟؟خجالت نمی کشی؟؟ با تو ام ۱۶ ساله؟؟اصلآ حالیت میشه چی میگی؟! شرم کن دختر جون!تو مال این حرفا نیستی!

من احتمالآ با دهخدا یه نسبتی داشتم که انقدر چرند میگم!(درست گفتم؟دهخدا بود دیگه٬نه؟؟)

آخرین نفر چراغو خاموش کن و بیا بیرون! دَرو یادت نره فقل کنی یه موقع دزد میاد!
خلاصه حواست جمع

داداش گوگولی این برای تو هست:

سینه باید گشاده چون دریا
تا کند نغمه ای چو دریا ساز

نفسی طاقت آزموده چو موج
که رَود صد ره و بر آید باز

تنِ طوفان کشِ شکیبنده
که نفرساید از نشیب و فراز

بانگ دریادلان چنین خیزد
کار هر سینه نیست هر آواز...
                                            ه.ا.سایه


جبران!

چون خیلی ننوشتم...امروز به جاش ۲ بار می نویسم.

راهنمایی که بودم...یه دختره بود تو کلاسمون از این عجیبا!! این کاغذ می خورد همیشه تازه می گفت نمیدونی با جوهر خودکار مزش چقدر بهتر میشه!یه روز من کرمم گرفت این بیچاره رو اذیتش کنم!همه بچه هارو رو کار کردم...به پگاه(طعمه) گفتم خر تخم گذاره! یه نگاهی از سر گیجی کرد گفت نه بابا پستانداره! منم گفتم آره اما جزو استثنا ها هستش و تخمهای بزرگ صورتی میذاره! مگه یادت نیست تو علوم خوندیم؟!! بیچاره گفت ای ول جدی میگی؟! گفتم برو از هر کی میخوای بپرس اون هم نامردی نکرد از همه پرسید! که البته...تا آخر سال هم نفهمید سر کار بوده!! (بگو خُب اینا رو گفتی که چی؟؟)دلم خواست بگم...الان یاد اون روز افتاده بودم!

خاک رو هم ببینین و حسرت بخورین!

ما داریم میریم کنسرت اندی و بیژن مرتضوی(درست گفتم؟؟) که بمون خیلی خوش بگذره!کی میاد؟ به من چه!