اندیشمندان

خِلو
خوبی؟ خُب به من چه؟!
-ما یک کتاب داشتیم هنوز هم داریم اسمش هست "گزیدهء آراء اندیشمندان" که وقتی داشتیم از ایران میومدیم یکی از همکارهای خواهر بزرگم بهش داد برای یادگاری یعنی.
خیلی کتاب مفیدیه...یه هفته بود من داشتم دنبالش می گشتم تو خونمون اما پیداش نمی کردم من هم فکر کردم ایران گذاشتیمش و اومدیم .
دیروز خواهر گرامی از تورنتو تشریفشو آورد ونکوور (بگو چشمتون روشن) امروز هم شروع کرد به چمدون باز کردن...دیدم بله!! کتاب دست اون بوده نه تنها جلد اول که حتی جلد دوم که امسال تابستون دوست من یادگاری بهم داده بود(چشمت کور می خواستی حواست به وسایلت باشه)..حالا از جلد اول من می خوام شروع کنم و هر دفعه یکی دو تا جمله بنویسم که تو هم فیض ببری!
از کلمهء عشق شروع می کنم چون دیدم نصف بیشتر بچه هایی که وبلاگ می نویسن فکر میکنن عاشقن
:
شکسپیر ـ اندیشه ها٬ رویا ها٬ آه ها٬ آرزوها و اشکها از همراهان جدایی ناپذیر عشق اند.
تولستوی ـ این زیبایی نیست که آفرینندهء عشق است٬ بلکه این عشق است که آفرینندهء زیبایی است.
*افلاطون ـ در آغاز هر عضوی از انسان دو تا بوده است و چون خدایان انسان را خیلی پر قدرت و شرور یافته اند٬ خر عضوی را دو نیم کردند. از آن هنگام تا کنون٬ هر نیمه به دنبال نیمهء دیگر خود می گردد که نام آن را عشق گذارده اند.
مترلینگ ـ وقتی که پای عشق در کار است٬ پای عقل می لنگد.
فروم ـ‌ عشق نا بالغ و ناپخته می گوید: من دوستت دارم چون به تو نیاز دارم.عشق رشد یافته می گوید: من به تو نیاز دارم چون دوستت دارم!
*موام ـ فرق تین زن و مرد٬ وقتی عاشق اند٬ در این است که زنها در تمامی طول شبانه روز عشق می ورزند اما مردها فقط گهگاه.
سیدنی ـ عشق چون ذره بینی هر خوبی معشوق را بزرگ می نماید.
هورنای ـ عشق عبارت است از توانایی محبت کردن و محبت گرفتن.
بوسیلکا ـ عشق زادهء احساس و پروردهء خرد است.
ستیر ـ دوست داشتن واقعی به این معنی است که: بندهایی بد تو نمی گذارم و بندهایی از تو نمی پذیرم. 

اینا همه نظر خودشونو گفتن٬ الزامآ همش درست نیست ممکنه اصلآ آقای X تو عمرش عاشق نبوده ولی نظر داده از یه طرف هم خوب اینا آدمای بزرگی بودن و حرف چرت و بی پایه کمتر میزدن! تو هم خواستی نظرتو بگو...خوشحالم کن!!  

شعر یا معما؟!

-ایران که بودیم یه شب بابام که اومد خونه یه شعر داد دستمون گفت هرکس بتونه اینو درست بخونه و معنی کنه یه جایزه داره!! هیچکی نتونست و آخرش خودش مجبور شد برامون بخونه! از همون موقع ها این شعر تو ذهن ما موند چون در واقع از بس آسون بود ما نتونسته بودیم بخونیمش....امسال تابستون که ما رفته بودیم ایران من این شعر رو که خودم پاکنویس کرده بودم همون وقتا٬ لابه لای خاطرات بچگی ایران پیداش کردم و کلی ذوقیدم! حالا این شعر رو میگذارم اینجا...انتظار هم ندارم کسی سر در بیاره اما واسه خودت بخون اگه فهمیدیش بدون خیلی حالیته:

برده است که یاری چه دل از دست که از دست من
خود دادیش دل نی چه شد بربود چون با مکر و فن
کارش چه باشد دلبری دل از کسی برده بلی
از چند کس از یک جهان از چه قبیل از مرد و زن
جان می ستاند چشم او آری چه گه گاه نگه
دل می کشاند زلف او آری چگونه چون رسن
تندی کند آری کجا هر جا که باشد عاشقی 
شور افکند آری چه گه هر گه که می گوید سخن
شیرین بود لعلش بلی بوسی تو او را کی توان
در حسرتش چون می کنی جان می دهم چون کوهکن
در دل چه داری عقده ها از چه از آن زلف سیه
هرگز گشاید عقده ات آری چو بگشاید دهن
خواهی کشی او را به بر آری چه سان همچون قبا
از شوق او چون می کنی پاره کنم چه پیرهن

 دفعهء بعد نه دفعهء بعدش براتون می گم چه جوری می تونید بخونیدش...هر کی تا اون موقع به من هر جور که می تونه ثابت کنه تونسته درست بخونه من حتمآ اعلام می کنم!!

-این ۲ جا هم که می گم حتمآ برین خیلی مفیده به نظر من!
http://user.blogsky.com http://javascript.blogsky.com

بی خوابی

من خوابم نمیاد...گفتم بیام باز هم بنویسم...انقدر خوشحالم نوشتهء قبلم ۱۶ تا پیام داشت..کلی ذوقشو دارم..از همهء شما که منِ تازه وارد رو تحویل گرفتین و تنهام نذاشتین خیلی مرسی!! (جملهء نمونهء پارسی)

برای مطلب پایین نظر بدین...ازتون سئوال پرسیدم!!