ضد صدام نویسی!!

من رشته ام علوم سیاسی هست...خیلی هم رشتمو دوست دارم٬ولی از سیاست بیزارم!هیچ وقت دلم نمی خواست تو وبلاگ حرف از سیاست بزنم...اصلآ میدونی چیه؟!همین الان همین ثانیه تصمیمم رو عوض کردم...از سیاست نمیگم...امروز عصر بعد از خوندن چند تا وبلاگ که در مورد صدام نوشته بودن رسیدم به وبلاگ "از پشت یک سوم" و نوشتش خیلی روم تأثیر گذاشت و باعث شد از اون موقع تا حالا همه چیز رو تو ذهنم بررسی کنم برای نوشتن!ولی حالا...حالا از خیرش گذشتم...سیاست کثیفه!همه اینو میدونیم(آخرِ کلیشه ولی حقیقی) !!

یه داستان واقعی امروز برات می گم:
خیلی سال پیشا یه دختری بود ۲۵ ساله که از ۱۸ سالگی با مادر پیرش تک و تنها زندگی می کرد و یاد گرفته بود روی پای خودش بایسته و به موفقیت برسه...یه پسری هم بود ۲۵ ساله که از بچگی توی گرمای آبادان مدرسه می رفت و با هزار بدبختی و زحمت تونسته بود آدم موفقی بشه و وارد دانشگاه ملی تهران بشه! یک سال٬ عید نوروز که میشه٬ خواهرِ بزرگِ دختر که جای مادرش هم بوده تصمیم می گیره با بچه هاش برن سفر...کجا؟؟ آبادان!صبحش میرن دنبال دختر و اصرار اصرار که تو هم بیا!ما بدون تو نمیریم! خواهرِ بزرگِ با مادر پسره رفیق قدیمی بودن!! میرن پیش اونا!!پسر هم برای تعطیلات عید میره پیش خونواده!!اونجا دختر رو میبینه و گلوش گیر می کنه!! خلاصه...بعد از به عالمه مشکلات و بدبختی که شاید یه روز دیگه برات تعریف کنم این ۲ تا میرسن به هم!!پسر سغل خوبی رو شروع می کنه و ۲تایی تصمیم می گیرن رو پای خودشون بایستن و زندگیشونو بسازن!!تو اون زمان خیلی این کار سختی بوده...ولی یواش یواش کار جفتشون می گیره و خدا هم یه دختر مامانی ماه بشون هدیه میده! برای همین تصمیم میگیرن یه خونه بخرن با دسترنج خودشون! یه خونه خیلی خوشگل و لوکس توی خرمشهر که اون موقعها خیلی قشنگ و شیک بود! کم کم وضعشون خوب میشه٬ چون زحمت می کشیدن!دخترشون هم ۴...۵ ساله میشه دیگه!یه بار که رفته بودن مسافرت برای دیدار زادگاه و اقوام وقتی بر می گردن و می رسن خونه٬وحشت سر و پاشونو می گیره...همون موقع که می رسن..جلوی چشمشون خونهء خوشگلِ نُقلی که برای بدست آوردنش جون کنده بودن میره تو هوا!! جنگ! عراقیا حمله کردن!!
-سها از ماشین نیا پایین بابا!!...سوار شیییییییییننننن
با دمپایی و لباس تو خونه و یه نصفه چمدون٬برمیگردن همون جا که ازش اومده بودن!!دختر دوباره باردار بوده...پسر برمیگرده خرمشهر که شاید بتونه یه چیزایی رو نجات بده!تو محاصره گیر میفته...زن و بچش چشم انتظار...هیچ راه تماسی با اونا نداره...بچهء دوم به دنیا میاد!از پدرش هنوز خبری نیست...دختر نمیدونه چی کار کنه!غم عالم تو دلشه...سها کوچولو صحنه های وحشتناک از ذهنش بیرون نمیره...هر شب کابوس...هر شب کابوس!نی نی باباشو ۹ ماهگی می بینه!
-از اول شروع کنیم؟؟
-آره!ما می تونیم!
از اول زحمتا شروع میشه..دوباره از هیچ آغاز می کنن!بچه های سوم و چهارم هم میان...یه آپارتمان شیک و یه خونوادهء ۶ نفری ...دوباره از هیچ به همه چیز میرسن و دوباره جنگ!!جنگ باز هم همه چیو ازشون میگیره!!
-باز هم از اول؟
-باز هم از اول!!

حالا کاری نداریم که اینا دوباره بلا سرشون میاد!
این خونوادهء منه!دختر و پسر هم پدر و مادرم هستن!من از غم نوشتنو دوست ندارم...واسه همین هم جوری ننوشتم که خیلی تأثیر بذاره...اما واقعیت اینه که اونا از این جنگ بدترین ضربه ها رو خوردن!زندگیشونو از دست دادن! حدس بزن مسئول همش کیه؟؟صدام جونه!!

کیوان جان من نمی دونم چه جوری زندگی های قربانی این بلا از جلوی چشمات رژه میرن اما هنوز مرد به این کثیفی و جنایتکاری واسه تو قابل احترامه!!خیلی دلم میخواد هر چی تو ذهنمه در مورد حرفات که در تحسین این مرد نوشتی بگم و نشون بدم همهء اینا که گفتی هیچی جز حقارت واسش نداشت! اما من اینجا میخوام فقط واسه دل خودم بنویسم...به نظر من صدام باید زجرکش بشه با پستی و حقارت!

-جنگ ادامهء سیاست با ابزاری دیگر است! (کلاوزیتس)

اینو فقط واسه دل خودم نوشتم...چون این ۲ روز همش زجرایی که پدر و مادرم کشیدن میاد جلوی چشام!تو چی؟

 

حرفِ بیخود!

هان؟؟چیطوری؟؟
مثلی پلو تو دوری!!
-من اصفهانی هستم...با لهجمون هم خیلی حال میکنم!! خیلی هم رو اصفهان حساس و غیرتی هستم! خلاصه که حواستو جمع کن!  
-آقا من خیلی خوشحالم امروز!
Wakka Wakka۱۱ نفر به من یه عالمه لطفیدند! دوست خوبم آرش مالدینی هم که دیگه خیلی لطف کرده و زحمت منو کم کرده و نوشته که شعر رو چه جوری میشه خوند...ازش خیلی ممنونم! همتون خیلی ماهین!!(چقدر هم به من میاد خجالت بکشم! تازه نبودی ببینی online چه غوغایی شد امروز...خیلی کِیفیدم! Hi

-Tomatoالان دارم گوجه میخورم...از بچگی عادت کردم گوجه خالی با نمک!!خیلی دوست دارم!

-آقا هوا چه سرد شده!امروز نزدیک بود منجمد بشم...شنیدم ایران هم خیلی سردیده!!۴۰ نفر از سرما یخ زدن و مردن تو تهران!!(همینا که شبا تو خیابون می خوابن و من امروز فهمیدم خیلی واسه پویا مهم هستن) دیدی صدام رو گرفتن؟؟ پسر چقدر خوشگل شده!!ریش بش میاد
Devil 2
-یه عالمه چیز میخواستم بگم امروز ولی اصلآ حسش نبود!
Dismay
علی یارت!!حق نگهدارت!Lips 2

-چقدر خوشگل شد!!