مبارکه آرامش جون

یلو
۳ تا از برنامه ها و نقشه هام به نتیجه رسیده...اول اینکه خوب دارم درس می خونم...بزن به تخته.....دوم اینکه کار گرفتم....سوم اینکه بالاخره گواهینامه گرفتم....از بس اینا غُر می زنن...یکی نیست بگه حالا کی به من ماشین میده؟! به هر حال گرفتم دیگه
بابا آخه من مانتو می خوام واسه کانادا چی کار؟! مانتو رو ایران می پوشن عدیدم....حالا ببینم راست گفت ایران دیگه مانتو نمی پوشن؟؟پس چی می پوشن؟ من چی کار کنم حالا؟ امید به خدا
فعلآ

دیر شد دیگه

ســـــــــــلام
وای خیلی دلم تنگ شده واسه اینجا
حس می کنم سه ساله ننوشتم....حتی نرسیدم تو دفتر خودم چیزی بنویسم....می دونی آخه یهو خزار تا برنامه واسه خودم ریختم....از اینکه همه اش باید به مشکلات فکر می کردم و تا میومدم به یکیش عادت کنم یکی دیگه سبز می شد جلوم خسته شدم....اووووه انقدر اتفاق بد افتاده این مدت که خدا بدونه....اما خُب من دوباره برگشتم به اخلاق قدیمم که هر چی می شد غم به دلم راه نمی دادم .... مهم نیست فردا بهش فکر می کنم.....من اصلآ بلد نیستم برای مدت طولانی افسرده یا ناراحت بمونم
از بس برای این مدت برنامه داشتم نتونستم آنلاین بشم...منی که خورهء کامپیوتر بودم و نمی تونستم جدا بشم ازش این مدت که نمی دونم چند روز بوده اصلآ نرسیدم بیام سر کامپیوتر....فقط ۵ دقیقه میام آفلاین چک می کنم و می رم....و البته کارای درسی رو هم باید تایپ شده تحویل بدم که اونا رو هم تو دانشگاه تایپ می کنم....وبلاگهایی که اگه یه روز نمی خوندم روزم شب نمی شد...انقدر فکر کنم از خوندنشون عقب افتادم که می ترسم دیگه برم سراغشون....البته هیچ کدوم اینا برام بد نبوده فقط دلتنگیش بد بود....بقیه اش خوشحالم می کنه چون یه کم زندگیم داره سر و سامون می گیره....دوباره به خودم ثابت کردم که اگه اراده کنم به هر چی بخوام می رسم....نه! این نه....من قبلآ اراده نداشتم فکر کنم!! حالا فهمیدم که دارم اون هم از نوع قویش....نه اینم می دونستم قبلآ.....حالا خلاصه ربط به اراده داره
یکی از برنامه هایی که داشتم این بود که حتمآ باید کار پیدا کنم....یادته؟ خوب....اصلآ کی باورش می شد؟؟ من خودم هنوز باورم نمی شه که زارا منو قبول کرده و بهم کار داده....اصلآ هنوز باورم نمی شه...خدایا شکرت
بقیه برنامه ها رو نمی تونم بگم.....آخه تازگی فهمیدم که شقایق و شعله جفتشون اینجا رو می خونن...پریشب داشتیم ۳ تایی درس می خوندیم ....یهو شعله در اومده می گه...وای تو هم که دیگه نمی نویسی حوصلمون سر رفت یالا دیگه منم به شدت این شکلی شدم....خوب حالا اگه نقشه هامو بگم نقش بر آب می شه دیگه....البته یکیشم اینه که این ترم دارم بُکُش درس می خونم به خاطر اونی که تو ذهنمه....ایشالا که درست بشه همه چی...ببخشید اگه نه به کسی زنگ زدم...نه آفلاین گذاشتم....نه هیچی
آقا فقط یه سئوال....می خوام مانتو بخرم اینجا.....یکی بگه چه مدلی بخرم
بای بای

پسر چسب زخمی

دیروز پریروز خیلی حس نوشتن داشتم....یه عالمه اتفاق جالب واسه تعریف کردن....الان همهء حسم پریده...ما امروز داریم با مامان اینا و یه سری میریم پیک نیک طولانی تا فردا
هوای ونکوور خیلی عالی شده آفتابی آفتابی
این مدت خیلی تو فکر ایرانم و هی دارم نقشه می کشم...یادم افتاد تابستون پیش که ایران بودیم...یه روز تو اصفهان با ۲ تا بچه ها که یکیشون از انگلیس اومده بود و یکیشون از امریکا٬ با شقایق رفتیم میدون شاه که نقره و اینا بخریم....همش این بچه ها که آدامس و چسب زخم و اینا می فروشن گیر می دادن بهمون.....ما هم خوب خودمون زیاد پولی نبرده بودیم با خودمون اما خوب هر دفعه یه کمکی بهشون می کردیم...اما دیگه نمی شد که هر چی پول داشتیم بدیم به اونا که....خلاصه آخرش اومدیم بیرون که یه تاکسی بگیریم بریم هتل شاه عباس...منتظر بودیم یهو ۲ تا از همون بچه ها اومدن گیر دادن که چسب زخم بخر و ناد علی بخر و اینا...ما هم  اصلآ سعی کردیم نادیده بگیریمشون اما نمی شد...آستین من و شقایقو هی می کشیدن....شقایق هم اعصابش خورد شد یهو شروع کرد با پسره بدبخت انگلیسی حرف زدن که من ایرانی نیستم اصلآ ولم کن...ما نمی فهمیم تو چی میگی...پسره هم هی می گفت برو گمشو خودم می دونم خارجی نیستی یالا بخر...شقایق هم مث دیوونه ها کیفشو در آورد همهء کارتهاشو به پسره نشون داد گفت دیدی حالا ایرانی نیستم....همش هم انگلیسی می گفت طناز هم که از اوناس نمی تونه جلوی خنده اشو بگیره رفته بود پشت یه ماشینه و هر هر می خندید٬ من و رویا هم این ۲ تا رو تماشا می کردیم....آخرش پسره بیچاره دستشو آورد بالا ۲ تا انگشتشو گرفت جلوی صورت شقایق گفت دو...دو....۲۰۰ تومنه بخر...ما هم دیگه زدیم زیر خنده شقایق هم دیگه زد فارسی گفت تو چرا نمی فهمی من فارسی نمی فهمم نمی خوام بخرم بابا کیفم پُر از اینا شده دیگه....پسره هم یهو عصبانی شد شروع کرد با مشت به بازوی شقوله زدن و فحش دادن....که که من خودم می دونستم تو خارجی نیستی باید بخری...دیگه تا تو تاکسی هم نزدیک بود بیاد بامون
چه چرتی نوشتم