قرار قطعی هست

خوب مثل اینکه همونجور که من گفتم شد....خودم تنها میرم اونجا تا شب آدم ها رو نگاه می کنم...من دیگه نه از کسی خواهش تمنا می کنم٬‌نه هیچی...گرفتاری ها و مشکلات هر کی قابل درکه٬ حالا هر چی می خواد باشه...من می فهمم که وسط هفته بد موقعی هست....اشتباه این روز هم از من بود....چون من با من و ونکوور مشورت که کردم گفتم اگه دوشنبه تا چهارشبنه یه روزی باشه من می تونم بیام...چون اون گفتش که بعد از ظهر باشه و بعضی ها نمی تونن شب بیان...من فقط به خاطر اینکه این کار رو شروع کردم و تصمیمم رو گرفتم حتمآ این چهار شنبه ساعت ۶ اونجام و این کارو تموم می کنم....تا جایی که من می دونم ۲ نفر میان...ترنج جون من تو فکر شهربازی خیلی وقت پیش ها بودم٬ اما دلیلش رو بعدآ برات می گم که چرا فکر خوبی نیست فعلآ
اگر واقعآ همتون مایل هستین همدیگه رو ببینین....من روز اول که گفتم بگین چه روزایی می تونین تا من برنامه بذارم...ساعتی رو هم که می تونین رو بگین....اگر هم واقعآ دلتون نمی خواد که تو رو خدا یه خبر به من بدین بگین نمی خواین...هیچ مشکلی که نیست٬ هر کی به هر حال یه دلیلی برای خودش داره....من به خدا نمی خوام زورتون کنم
اونایی که چهارشنبه میان لطفآ یه ایمیل به من بزنن قطعی کنن....لندن دراگز هم نمیریم نگران نباشید....به هر حال از همه ممنونم که حداقل یه ذره هیجان نشون دادن
 

نظرات 11 + ارسال نظر
وبلاگ شیشه ای سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:01 ب.ظ http://glassweblog.blogsky.com

روزی یه پسره داشت کنار یه رودخونه قدم می زد که یه قورباغه اونو صدا می کنه و بهش می گه : « اگه منو ببوسی من به یه پرنسس زیبا تبدیل می شم »

پسره خم شد و قورباغه را برداشت و تو جیبش گذاشت .

قورباغه دوباره پسر رو صدا می کنه و می گه : « اگه منو ببوسی و به یه پرنسس زیبا تبدیل کنی برای یه هفته با تمام وجودم پیش تو می مونم » ( چه قورباغه ی بی تربیتی )

پسره قورباغه رو از جیبش در آورد و یه لبخندی بهش زد و دوباره اونو گذاشت تو جیبش . ( چه پسر با حیایی . مگه نه ؟ )

این دفه قورباغه گریش گرفت و دوباره درخواستش رو بیان کرد ولی با این تفاوت که بجای یه هفته حاضر بود تا آخر عمرش پیش پسره بمونه و منظورش از « تمام وجودم » رو گفت که من خجالت می کشم که بگم چیا که نگفت

باز هم پسره قورباغه رو از جیبش در آورد و یه لبخندی زد و دوباره گذاشتش توی جیبش.

این بار قورباغه شاکی شد و گفت : « می شه ما هم بدونیم جریان از چه قراره ؟ »

پسره بر گشت و گفت : « ببین عزیز دلم من با اینکه یه پسر جوون هستم ولی حال و حوصله ی جی اف و دوست دختر و از این قرتی بازی ها رو ندارم . برا من یه قورباغه ی سخنگو خیلی خیلی جالب تر از یه دختر خوشگله . » !!!

سمن چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:04 ق.ظ

الهی سرمه جونم!غصه نخور!قرار رو برای آخر هفته بذار!مثلا جمعه!من اینجا پنج شنبه ها میذارم!حالا شما جمعه ها!اونجا که مثل اینجا نیست که ساعت ۸ بترسن ملت که تو خیابون باشن!اگه بهونه اوردن ببین چه ساعتی آزادترن؟از رو نرو .حتی اگه یه نفر هم اومده بود تا میتونی از قرار تعریف کن و بگو عالی بود!اما یه چیزی ! شاید یه دلیلی داره که نمیخوان بیان قرارهای وبلاگی!عجیبه!حالا این قرار رو بذار با هر چند نفری که اومدن!اما حسابی به خودتون خوش بگذرونین!احتمالا بعد از یه مدت خودشون پیشنهاد میدن که قرار بذاری.اونوقت تو میتونی ناز کنی! بگو قرار رو قطعی کنین تا من بیام!(میشه یه کار دیگه هم بکنی فقط یه کم خشانت آمیزه!!!اونایی رو که می شناسی و اهاشون ارتباط داری کلی باهاشون دعوا مرافعه کنی که لوس نشین و باید بیایین.شاید یه نتیجه ای داد)؛)

من به خدا از خدام بود جمعه بذارم اما تا ساعت ۱۰ شب سر کارم خودم...اگه بچه ها بهوان جمعه برنامه می ذارم اونها برن با همدیگه...خیلی هم خوبه....اون هم که میگی یه دلیلی داره نیومدنشون می دونم چی میگی...خدا می دونه!! مرسی :*:X

ئه سرین چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:34 ق.ظ http://asreen.persianblog.com

آخی نازی! ببین یه کاری کن! تو برو سر قرار اگه هیچ کس هم نیومد ها اصلا به روی خودت نیار! برو قشنگ واسه خودت سیب زمینی و اگه پفک داره و قاقالی لی دیگه ای هم بخر و کیف کن!‌بعد هم راستی من اون شعر پایین رو هم شنیدم و هم تا همون جا که نوشتی منم بلدم!‌ :))

علیرضا چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:25 ق.ظ http://www.armstory.com

هنوز هم داری از چیزایی می گی که به من مربوط نمی شه.... ببین! خودتو ناراحت نکن. اگه ملت خودشون دوست ندارن با هم باشن، تو چرا باید حرص شو بخوری؟ ... :)

ماشو چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:31 ق.ظ

salam , vaghean moteasefam , ay melate shahid parvare vankover be pa khizid o dele sormeh jan ro nashkanid . bekhatere mashoo ham shode berid , azizam sormeh jan :bekhoda man aghe oonja boodam miomadam ta alman mitoonam biyam valy oonja na , khosh bashi bye

elham85 چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:58 ق.ظ http://elham85.com

آرامش جونم تنها تنهااااااااااااااا. منم میاااااااااام:((:((

آرتا چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:07 ق.ظ

الهی قربونت برم. ایشاالله برنامه درست میشه و همه میان و و تو رو خوشحال میکنن. غصه نخوریااااا

شیما چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:26 ق.ظ http://طلوع

سلام سلام آرامش جونم ... کلی ذوقیدم که برنامه قطعی شده :) جـــــــــــــای ما خالی کلی :* خوش بگذره بهتون :*

نویسه چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:11 ق.ظ

مسافر هتل کالیفرنیا چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:17 ق.ظ http://sokote-marg.blogsky.com/

سلام سرمه خانمی
می بینم که دست به کار شدی خفنی
پس ما چی ... یه برنامم برای ما بنویس مگه ما چه گناهی کردیم ؟

من و ونکوور چهارشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:19 ب.ظ http://fromvan.persianblog.com

خیلی نظر خوبیه ..آفرین ...اینکارو بکن ... بهترین کار رو داری میکنی :) حالا خوب تو میخواستی قرار رو بزاری آخر هفته نمیتونستی...خیلی با دیدن این پستت خوشحال شدم..نتونستم چیزی نگم اینجا ....امیدوارم خیلی به همتون خوش بگذره :) شهر بازی هم هیچ ایرادی نداره..حتما یه روز میریم :)))))) بازم آفرین .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد